در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم
یارم به بازار آمده ست چالاک و هشیار آمده ست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم ...
سخنت بس که قشنگ است شنیدن دارد
لب خندان تو در آینه دیدن دارد
ماه من قصه بگو باز برایم تا صبح
تا سحر نغمه جانان شنیدن دارد
لب تو غنچه سرخ است که در باغ وجود
بوسه ها از گل گلزار تو چیدن دارد
گر چه مهرت به دل چاه زمان گم شده است
یوسف حسن تو نازم که خریدن دارد
ناز کن ! ناز برای همه ای آیت ناز
منت از غمزه عشق تو کشیدن دارد
در زمین فرصت پرواز اگر دست دهد
به سر بام تو ای عشق پریدن دارد
تو پیام آور مهری و خدا میداند
سخنت بس که قشنگ است شنیدن دارد .
محشره




مرسی