هوای خنک صبح
شهری آرام
تمیز
شهر تو
چه لذتی دارد قدم زدن
و بعد یک صبحانه دونفره
نان و سنگک و پنیر و عشق
برایم لقمه می گیری
چای می ریزی
و من غرق تماشایت می شوم
تلفن می زنم
سرت روی شانه هایم
کنار که باشی
کوهها را جابجا می کنم
دو پرستو در آینه روبرو
کنار گوشت زمزمه می کنم
" قد آغوش منی نه زیادی نه کمی ... "
چقدر زیبا بود
آپ هستم
ممنون